مدرسه شيطاني



دوباره صبح شد چرا آخه. چرااااااااا


دوباره بايد برم اون مدرسه مزخرف. آخه چرا همه شانس دارن من ندارم آخه چرا همه يه قدرتي دارن من ندارم براي همين هميشه منو مسخره مي‌کن. 


اصلا اين زندگي نميخوام. 


 


رفت تو آشپزخونه روي در يخچال يه نامه بود:


سلام عزيزم


شايد تا هفته ديگه خونه نيانم بخاطر ماموريت جديدمون


مواظب خودت باش تو مدرسه هم دعوا نکن. 


خدانگهدار 


 


 


بابا و مامان من فقط دو ساعت خونه هستن. اونا پليسن


اخيرا خيلي سرشون شلوغه نميدون شايد ديگه شکلشون هم يادم رفته


 


از عصبانيت بدونه اين که جيزي بخورم ميرم برون 


هنوز به در مدرسه که نرسيدم يکي موها مو ميکشه ميگه :


مامان و بابات بهت ياد ندادن اول بزرگ تر ها.


برگردم. دراگون(معني اسمش=اژدها) بود.


_هي ما که هم سنيم!!!


+نخر من دو ماه ازت بزرگ ترم


منو کشيد خودش رفت داخل منم با پام حول‌ش دادم


محکم اوفتاد تو حياط مدرسه


_مامان و بابات بهت ياد ندادن خانوما مقدم ترن. 


از سر جاش پاشود گفت:


+چرا اما من اينجا خانومي نميبينم 


_چي!؟ ??


با نيش خند گفت:


+تو که دختر لج بازي. 


نميدون چرا ولي بهم بر نخود. 


 


و 


ببخشيد بچه ها خيلي کم بود دفعه


بعد جذاب ترش ميکنم. گومن حالا نوبت بديم به بقيه گومن


جانه


نويسنده :ماريا


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گیم اور قصه سوالات درس به درس پایه هفتم پرورش قرقاول خاطرات کوتاه وابسته به سایت خردمندان چو ایران نباشد تن من مباد تقریرات آل شاپ دانشجو فایل